بالهایت را کجا گذاشتی؟
پرنده ای بر شانه های انسان نشست.
انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه های من آشیانه بسازی.
پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و انسانها را اشتباه می گیرم.
انسان خندید و به نظرش این بزرگترین اشتباه ممکن بود. پرنده گفت: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟
انسان منظور پرنده را نفهمید. اما باز خندید.
پرنده گفت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است
پرنده ,نمی ,درخت ,ها ,بالهایت ,خندید ,پرنده گفت ,ها و ,بالهایت را ,شانه های ,را کجا
درباره این سایت